من و خودم

حرفام...

من و خودم

حرفام...


《دست بشکنه نمازه نشکنه!》

میگه یه نفر بود تو جمعمون ، به نماز ایستادنش دیدنی بود!

اقای شعبان ناییجی

عراقیه اومد اول با اون نبشی اهنی که دستش بود ، چندبار کشید به نرده ها، که یعنی نمازتو تموم کن

گوش نمی کرد ، تو حال خودش بود

نمازش که تموم شد بهش گفت : 

نماز می خونی؟!

-منو میگی؟!

انقدر تو حال خودش بود 

کشوندن بردنش دم در اهنی اردوگاه دو تا دستاشو بستن

تا می خورد زدنش

دو تا مچ هاشو زدن شکوندن

سر شب ولش کردن رفت

تا صبح  با دست شکسته بسته شده نماز می خوند

اومدن یه بار دیگه دستاشو باز کردن با سیم تلفن محکم بستن

دوباره رفتن وایساد سر نماز 

عراقیه دیگه حسابی حالش گرفته شده بود

دوباره اومدن گرفتن بستنش به پنجره ، زدن دستاشو داغون کردن

بعدم بردنش دم چاه فاضلاب 

دست شکسته انداختنش تو فاضلاب

بعد اوردن انداختنش تو اردوگاه

دسته بشکنه نمازه نشکنه

دسته بشکنه عهده نشکنه

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.